ما به آن یکی وبلاگ مان اسباب کشی کرده ایم پس با زحمت به این یکی بیایید و مارا

از آمدن تان ناراحت کنید.

WWW.Maslove.blogfa.Com

سلام!

چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بزارین برسم بعد باهام دعوا کنین خوب (شوخی کردم تو رو خدا دعوام نکنین اگه نه گریه می کنم، چه مسخره خوب الان میگین گریه کن به درک که گریه می کنی)

می دونم دیگه الان کلی پشت سرم غیبت کردین میگین این دختر? لوس و لج باز و دیوونه بود، بد قول هم شد.

خوب ببخشید نمی رسم بیام، هر وقتم میومدم باید زود می رفتم ولی به جون مامانم همه کامنتاتونو خوندم.

الهی من قربون قدم های خوشملتون برم که اومدین و سر زدین و تو نبودم به یادم بودین، و البته بعضی ها هم از دستم دل خور شدین(که خودم از دلتون در میارم و قربون دل های مهربون همتونم می رم) و قهر شدین و رفتین.

ببخشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید.

از این به بعد قول نمی دم که بعد نتونم عمل کنم و از دستم ناراحت بشین.

8 این ماه تولدم بود بازم مثل پارسال شما .... (موزی) ها یادتون رفت فقط یه نفر یادش بود.

از علی، دریا، پرنیان و... ممنونم واسه هم دلی و هم دردیشون.

...(مرتضی) تو آدم نیستی؟ شعور نداری؟ فهم نداری؟ درک نداری؟ آخه نفهم چند وقت پیش میومدی گفتم نیا، حقم داری خر که این حرفا حالیش نیست.(خدا بگم چی کارت کنه مجبورم کردی تو وبلاگم از این حرفا بزنم الهی بشینی رو جوجه تیغی، الهی آب تو گلوت گیر کنه نون بربری گیر نیاری خفه شی، الهی مورچه تو گوشت داد بزنه کر بشی) آقا تو چرا با من بدی، من چه هیزم تری به تو فروختم مگه؟ بیا خوب باش، اجتماعی برخورد کن خوب.

بچه ها یه سری آپ کردم برید و بخونین و کیفشو ببرین. فقط نظر بزارین اگه نه الهی کیس کامپیوترتون آتیش بگیره، الهی تاکسی گیرتون نیاد مجبور بشین خر دربست بگیرین که دوسال بعد برسین به مقصد، الهی سر جلسه امتحان بقل دستی از رو ورقتون تقلب کنه ولی مراقب به شما صفر بده و از امتحان بعدی هم محرومتون کنه، الهی... بسته یا بازم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب یه نظر بدین و برین دیگه، نظر بدین موهاتون نمی ریزه که؛ تازه اگه بریزه الان هزار جور درمان کوفت و زهرمار کشف شده که به شب نکشیده با هزار جور ترفند و دارو و درمان موهاتون در میاد تازه پرپشت ار از قبل.

یه وبلاگ جدید و مشترک با پسر حالا دیگه یکم خوشگل راه انداختیم. وبلاگ که نه امپراطوری، منم ملک? این امپراطوری هستم. واسم تو اون وبلاگ هم نظر بزارین.

اگه بزارین کلی دعاتون می کنم، الهی شب تو خواب آدرس یه گنج و پیدا کنین، الهی از آسمون رو حیاط خونتون عروسک بباره، الهی مامانتون هر روز کتلت درست کنه، الهی به تهی پیشنهاد ازدواج بدین و قبول کنه( چی؟ نه! یعنی چه؟ شما ... می کنین این کارو بکنین، خودم خفتون می کنم چه معنی داره؟ اصلا شما چه حقی دارین اسم تهی منو بیارین؟؟؟؟؟؟ می کشمتون)

خوب دیگه دعا بسته، به شما دعا کردن نیومده. به هر حال نظر بزارین، جون مامانتون نظر بزارین مخصوصا تو اون وبلاگ، یادتون نره ها.

قربوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسستون.

هر صدفی لیاقت داشتن مروارید و نداره ًُ

پس واسه هر صدفی مروارید نشو .

یادمون باشه که دل ، تخته سیاه نیست که هرکی اومد

روش بنویسه و هرکس هم رفت بشه اسمشو پاک کرد.

قربوسسسسسسسسسسسسسستون.

خنداره دار

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون "بنز" و "ب ام و" جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستند و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!

جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...

قربوسسسسسسسسسسسسسسسستون.

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم......

تنهائی را دوست دارم چون بی وفا نیست

تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست

تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست

تنهائی رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم گریست وهیچ کس اشکهایم را

نمیبیند

اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم.

ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودنم 

   است...

تو را با ذره ذره وجودم می پرستم م...جان....

قربوسسسسسسسسسسسسسسسسسستون.

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

که باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...

قربوسسسسسسسسسسسسسسسسسستون.