سالهای سال بود پی ناخدای عشق می گشتم تا به اعماق اقیانوس محبت سفر کنم تا شاید مروارید گمشده ی دلم را در امواج خروشان آب صید کنم و با آن طلوع خورشید خود را در کلبه ی خاموش دلم دوباره با روشنایی دلم منوّر سازم ،
امّا افسوس که آن ناخدا و آن کشتی هرگز به ساحل غمدیده ی دلم لنگر نینداخت تا این که قلبم در شطرنج زمانه مات ماند .
قربوسسسسسسسسستون
|